با خاطراتی از علی بری از مسوولین وقت دفتر حرکت اسلامی در تهران
به بهانهی نخستین سالگرد عروج ملکوتی عالم جلیلالقدر، فقیه فرهیخته و فرزانه حضرت آیت الله العظمی محسنیره ، خواستم با خامهای نارسا پارهیی از خاطرات و مشاهدات عینی خود را در مورد ابعاد ورجاوند و کم نظیر آن رهبر یگانه و آن شخصیت بیبدیل زمانه، بر روی صفحه بیاورم .
انصافاً پرداختن به ابعاد گونا گون شخصیت آن رهبر معظم و آن دانشمند فقید که فقدانش بر همگان محسوس است و خود فراتر از زمانش بود، کار مشکل و بی نهایت دشواری است .صادقانه باید عرض کنم که او مردی بود از تبار پاکان و از سلالهی صادقان که علی گونه زیست، علی گونه مصایب را با پوست و گوشت و استخوان خود تجربه کرد و علی گونه چون سرو بلند و سرافراز، با استواری و صلابت در برابر دسایس داخلی و خارجی، قد برفراشت و تسلیم و تطمیع سیاستمداران و فریبکاران دغلباز تاریخ نشد. حربهی خدعه و نیرنگ و تزویر آنان هرگز بر او کارگر نیفتاد و حقیقت را فدای مصلحت نکرد.
ابوذروار با ایمان راسخ و نفس مطمئن در مسیر درخشانی که برای خود و ملت مظلوم و رنجدیده انتخاب کرده بود، گام زد و با توکل مطلق به ذات احدیت ، به پیروزی حق بر باطل ایمان داشت. هرگز نپذیرفت که بیگانگان سرنوشت این ملت تاریخی را رقم بزنند و عزت و استقلال آنان را لجن مال کنند .باری از زبان ایشان این بیت ملک الشعرای بهار خراسانی را شنیدم که سخت زیبا و تکان دهنده است:
کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش بدست کس ندهد اختیار کشور خویش
بگو به سفله که در دست اجنبی ندهد کسی که نان پدر خورده دست مادر خویش
ایشان کشتی بی لنگری نبود که هر لحظه با وزیدن هر بادی، بقول مولانا به هر سویی کژ میشد و مژ میشد. او به صلابت هندوکش در برابر شداید و مصایب ایستاد و در برابر دشمن و سیاست بازان هرگز سر خم نکرد. این تنها سخن من نیست، قولیست که جملگی برآنند. در زمان جهاد مقدس و بعد از آن در فرهنگ سازی دینی و تنویر اذهان جامعه از توان و ظرفیت خود بالاتر کوشید و تلاش کرد تا سوالی برای سایل بیپاسخ نماند. نگارش نزدیک به دو صد جلد رساله و کتاب تحقیقی و علمی به زبانهای فارسی دری و عربی، مبین این ادعاست .
حضرت آیت الله العظمی محسنیره را به خاطر تحقق آرمانهای بزرگ زندگیاش میتوان رهبر موفق ، محبوب و خوش عاقبتی به حساب آورد .نخست اینکه معظم له با سعی بلیغ، عزم راسخ و بیان استدلالهای متین و منطقی موفق شد مذهب تشیع و فقه جعفری را برای نخستین بار در قانون اساسی افغانستان درج کند که با توشیح این قانون، هویت تاریخی شیعیان به صورت رسمی و قانونی، تثبیت و مسجل شد .
مورد دوم، تاسیس حوزهی علمیه خاتمالنبین(ص) در شهر کابل میباشد که در نوع خود و با ویژگیهای منحصر بفردش، در کشور و منطقه، بی نظیر و بی مانند است .
باری، به همین تمحید بسنده میکنم و یادآور میشوم که خداوند به این حقیر فقیر منت گذاشت و این موهبت را نصیب من ساخت تا به مدت پنج سال مسوولیت دفتر حرکت اسلامی افغانستان در تهران را زیر نظر مستقیم آن رهبر مدیر و مدبر به عهده بگیرم. به خاطر مراودهها و مجالستهایی که با آن بزرگوار داشتم، شاهد بعض رفتارها و برخوردهای خاص معظم له بودم که برایم سخت آموزنده و گاهی شگفتیزا و حیرتآفرین بود .
اینک بر طور نمونه و به مدد حافظه به نکتههایی اشاره میکنم که خود شاهد ماجرا بودهام.
سرشار از سادگی از جنس مردم
بنا بر مقتضیات کاری، گهگاهی غرض انجام امور اداری و کسب احکام از تهران به قم سفر میکردم و در محضر ایشان حضور مییافتم. جالب اینجاست که بر طور تصادف دو سه باری نزدیک چاشت، خدمت ایشان مشرف شدم، ایشان روی سفرهی محقرانه مشغول تناول غذا بودند. غذای ایشان معمولاً پیاوه کچالو، دال و یا کوکو سبزی ایرانی با چند توته نان خشک و آب بود. این تقوای اقتصادی و این سادگی و قناعت یک رهبر مسوول و خدمتگزار برایم درس بزرگی میآموخت. مقایسهی این صفا و سادگی و خلوص آن بزرگوار با دیگر رهبران سیاسی و بزرگان، برایم قیاس معالفارق بود. یک بار هم با صحنهی دیگری مواجه شدم. وقتی وارد حیاط معظم له شدم با کمال ناباوری دیدم حاجی آقا لباسها را آب کشی نموده و مشغول پهن کردن آنها روی طناب ها است، گفتم مرحبا به ناصرنا !
جا دارد در مورد یکی دو واکنش عتاب آلود حاجی آقا که در دفتر تهران شخصاً تجربه کردم بپردازم ، خالی از لطف نخواهد بود .
سختگیری در مصرف بیتالمال
روزی یکی از افغانهای خیر و متنفذ مقیم ایران، مبلغ قابل توجهی به دفتر تهران هدیه کرد. نزدیک چاشت بود، ایشان را به صرف نان چاشت دعوت کردم، پذیرفت و بدون تعارف مشغول صرف غذا شد. در همین اثنا حاجی آقا هم بدون آگاهی قبلی داخل دفتر شدند و روی همان سفره مشغول تناول غذا شدند. غذا صرف شد و مهمان خدا حافظی کرد و از دفتر خارج گردید .
حاجی آقا از من سوال کردند این آقا کی بود؟ عرض کردم از افغانهای مقیم ایران بود و مبلغ هنگفتی برای حرکت اسلامی کمک کردند. حاجی آقا فرمودند: خیلی خوب، او این پول را برای آخرتش هزینه کرده ولی شما از پول بیتالمال به او تعارف میکنید؟ عرض کردم معذرت میخواهم، نفهمیدم و متوجه باریکی این نکته نشدم. فرمودند معذرت در کار نیست باید مقدارغذای ایشان را محاسبه نموده، پول آن را از جیب خود به حساب دفتر پرداخت کنید تا مدیون بیتالمال نباشید .
تعارفات بی مورد
به همین منوال درس دیگری از ایشان در دفتر تهران آموختم که برایم سخت قابل تامل بود. در حضور حاجی آقا نشسته بودم که زنگ تلفن به صدا درآمد. گوشی را گرفتم و با یکی از قوماندانهای مشهور حرکت اسلامی که از مشهد تماس گرفته بود، مشغول صحبت شدم .طبق عرف و عادت به ایشان گفتم قومندان صاحب خوش آمدید، دوستان و عزیزان خوب بودند، بخیر به تهران بیایید که در خدمت باشیم و از این تعارفها. صحبت که تمام شد، حاجی آقا فرمودند: سلام دادن مستحب و پاسخ آن واجب است. بقیه این تعارفها بیمورد بود و آن هم با هزینهی بیتالمال. اگر میخواهی گردنت را از صندوق بیتالمال خلاص کنی باید به مقداری که اضافه صحبت کردی و تعارف بی جا نمودی، به حساب دفتر از جیب خود پول بپردازی. گفتم چشم !
بدون تشریفات
به همین ترتیب روزی مسوول دفتر حرکت اسلامی در اصفهان با ما تماس گرفتند که اگر حاجی آقا وقت داشته باشند برنامهی سخنرانی ایشان را تنظیم نماییم. موضوع را با ایشان در میان گذاشتم، موافقت کردند .در روز موعود یک موتر را با دو بادیگارد به قم اعزام کردم. سپس به منزل حاجی آقا تماس گرفتم و موضوع را به اطلاع رساندم. از آن طرف خط برایم گفتند که حاجی آقا صبح اول وقت ذریعه اتوبوس، قم را به مقصد اصفهان ترک گقتند. چند روز بعد که ایشان به دفتر تهران تشریف آوردند، موضوع موتر و بادیگاردها را یادآور شدم. با نگاه عتاب آلود و با همان لهجهی شیرین قندهاری فرمودند بیخود کردی، کی به تو گفته بود که از پول بیتالمال این چنین ولخرجی کنی؟ این سفرها اینقدر تشریفات و هزینه لازم ندارد، ما در جبهات به یک ریال آن ضرورت داریم.
مردم شرافتمند
در زمان حکومت جناب کرزی در شهر نو کابل در خدمت حضرت رهبر قرار داشتیم که سفیر وقت آمریکا محضر ایشان شرفیاب شدند. ضمن صحبتها سفیر آمریکا گفت: شنیدهایم جنابعالی در صدد اعمار یک ساختمان عظیم برای تاسیس حوزهی علمیه هستید، اگر برای ما فرمایشی باشد میتوانیم در این راستا به شما کمک کنیم و شما میتوانید روی ما حساب کنید. حضرت رهبر در جواب فرمودند: در هجرت، ما مشکلات و گرفتاریهایی داشتیم ولی حالا در خانهی خود و در بین مردم شرافتمند خود قرار داریم و به کمک دیگران نیازمند نیستیم و مردم با توکل به خداوند منان، حوزهی علمیه خود را تاسیس خواهند کرد .