معلم افغانستان/ حضرت آیت الله(ره)ی که من دیدم!
رضوانی بامیانی
به جای مقدمه (عذر تقصیر)
من برای اولین بار در سال ۱۳۵۴ خورشیدی آیت الله العظمی محسنی ره(از این به بعد به اختصار حضرت آیت الله(ره)) را در کابل ضمن یک سخنرانیاش دیدم؛ اگر چه که قبلا دربارهی علم، فضل و استعداد ایشان چیزهای زیادی شنیده بودم. موضوع آن سخنرانی ایشان رابطهی دنیا و آخرت بود. چند نکته در آن سخنرانی برایم جالب بود: اول معنیای که ایشان از دنیا و آخرت ارایه کرد که متفاوت بود با آن چه که قبلا شنیده و خوانده بودم. دوم اینکه چند واژه را در آن سخنرانی به کار برد که برای من کاملا تازگی داشت، از جمله واژه پسیکولوژی (= سایکولوژی= روانشناسی) و دیگری متافیزیک (ماوراءالطبیعه). بیانشان سلیس، شیوا و گیرا بود و لهجهی فارسی قندهاری جذابیت ویژه به آن میداد.
کمی بعدتر کتاب “قرآن و یا سند زندهی اسلام” را از ایشان خواندم که بعد از «خاطرات زندان» آیت الله شهید سرور واعظ، اولین اثر فارسی یک مؤلف افغانی بود که میخواندم. این کتاب نیز همانند سخنرانیشان برایم، شیرین عمیق و جذاب بود. تا به تدریج با برخی دیگر از آثار و تألیفات ایشان آشنا شدم و از این جهت بسیار شیفتهی ایشان گردیدم.

اما زمانیکه به ایران رفتم – اواخر سال ۱۳۵۷ خورشیدی- دو اتفاق افتاد که نظر مرا نسبت به ایشان تغییر داد: اول، آثار برخی از نویسندگان ایرانی مثل مرحوم دکتر علی شریعتی را به تشویق رفقای جوان خواندم، البته این نوع آثار را قبلا در افغانستان هم خوانده بودم، اما نه به این انبوهی که در ایران خواندم. در این نوشته ها که بسیار جذاب و جوانپسند بودند به مخاطب چنین القاء میشد که برای دگرگونی اجتماعی و ایجاد انقلاب از علمای سنتی نه تنها کاری ساخته نیست؛ بلکه اینها در موارد زیادی خود مانع دگرگونی و انقلاب هستند؛ اگرچه که در مواردی خلاف این تئوری را مطرح میکردند. مثلا دکتر شریعتی در یکی از نوشتههایش میگوید: «هیچ نهضت سیاسی اجتماعی نیست مگر آنکه جلودار آن یکی دو تا چهرهی روحانی قرار داشته است و هیچ قرارداد استعماری وجود ندارد مگر اینکه در دامن آن امضای یکی دو تا روشنفکر وجود دارد». ولی پافشاری روی این اصل بود که روحانیان سنتی مانع هر نوع دگرگونی اجتماعی- اصلاحی میباشند.
با توجه به جوانی و بیتجربگی بنده و فضای ملتهب آن روزها، القای این تئوری نظرم را نه تنها نسبت به ایشان بلکه نسبت به بسیاری از علمای دیگر نیز تغییر داد.
اتفاق دیگر هم این بود که من در مشهد در مدرسهای مستقر شدم که محل تجمع چند نفر از جوانان نسبتا تندرو بود که چندی بعد به یکی از مهمترین سازمانهای مخالف حضرت آیت الله(ره) پیوستند. اینها شدیداً علیه ایشان تبلیغ میکردند و این تبلیغات زمانی شدیدتر شد که حضرت آیت الله(ره) از سوریه برگشت و حزب حرکت اسلامی افغانستان را تشکیل داد.
در سال ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ خورشیدی دوبار به قصد رسیدن به حقیقت در قم خدمت ایشان رسیدم و سوالاتم را مطرح کردم، مخصوصاً دو ادعای مهمی که علیه ایشان شنیده بودم. در مورد اول گفت: « العیاذ بالله. من باور دارم که هزارهها جزء مخلص ترین و صادقترین شیعیان امیرالمؤمنین(ع) در کل عالماند و غالب دوستان و شاگردان من هزاره بوده و هستند.»
در جواب سؤال دوم پس از یک تبسم معناداری گفت: « اگر چه که شما طلبههای جوان غالباً از ولایت فقیه چیز دیگری میفهمید اما در عمل منظورتان از ضد ولایت فقیه مخالف بودن با آقای خمینیره است که من ایشان را به عنوان فقیه بزرگ جامعالشرایط میشناسم و مخالفت با اورا حرام میدانم؛ ولی نسبت به سیاست دولت ایران در ارتباط به افغانستان اعتراض دارم…» اعتراضهای خود را هم به تفصیل برشمرد.
اضافه بر اینها، تبلیغات پرحجمی علیه برخی از فرماندهان حرکت اسلامی ادامه یافت که بر میزان بدبینی ما هر روز افزوده میشد و این بدبینی متأسفانه تا سال ۱۳۷۲ خورشیدی و پیروزی تنظیمهای جهادی و آغاز جنگهای وحشتناک داخلی در کابل ادامه یافت. در آن وقت تلاشهای ایشان برای جلوگیری از گسترش جنگ داخلی، به ویژه سخنرانی معروف ایشان در ۸ دلو همان سال در حضور سران تنظیمها، در مخالفت با آن جنگهای ویرانگر با آن صراحت و شجاعت و با آن لحن دلسوزانه و خیرخواهانه کم کم مرا به بازاندیشی نسبت به شخصیت و افکار و عقاید ایشان وادار ساخت. این درحالی بود که تجربیات سیاسی بنده نیز اندکی افزایش یافته بود. و این بود که در همان سال خدمت ایشان مکرر رسیدم و در موضوعات مختلف با هم به صورت جدی گپ زدیم. بعد از یکی از این گپ و گفتها به ایشان گفتم: « حاج آقا من طی سالهای متمادی از شما بدگویی کردهام آیا مرا میبخشید؟». با لبخند ملیحی گفت: «خدا هدایت کند شما حزبیها را، کدامتان مرا بدگویی نکردید؟ خدا میداند که من همه را بخشیدم شما را که خیلی دوست دارم.» همان لحظه احساس کردم که باری سنگین از دوشم بر افتاد و وجدانم راحت شد.
خوشبختانه سال ۱۳۸۶ بعد از شهادت سید مصطفی کاظمی ایشان از بنده خواست که ضمن تقبل عضویت شورای علمای شیعه افغانستان، مدیریت ماهنامهی شورای علما «معرفت دینی» را به عهده بگیرم و در تعیینات همان سال به عنوان رییس کمیسیون فرهنگی این شورا نیز تعیین شدم و از آن زمان تا ارتحال آن بزرگ مرد از نزدیک با ایشان همکار بودم. آنچه که اکنون به مناسبت اولین سالیاد آن فقید سعید مینویسم حاصل تجربیات و چشم دیدهای مستقیم بنده از شخصیت، روش، منش و رفتار علمی و اخلاقی ایشان است. طبیعی است که اولاً به جز معصوم هیچ انسان خالی از نقص و عیب نیست و من نسبت به ایشان چنین ادعایی ندارم و ثانیاً من در این نوشته در صدد قضاوت دربارهی کارنامهی حزبی- سیاسی ایشان نیستم.
الف- منش علمی
حضرت آیت الله(ره) از نظر علمی از علمای کمنظیر در افغانستان، بل در سراسر جهان اسلام بود و لقب «آکادمیسین کشور» در افغانستان و «پژوهشگر برتر» در جهان اسلام را از همین جهت کمایی کرد. از نظر این حقیر چند خصوصیت حضرت آیت الله(ره) را از بسیاری از علما و دانشمندان جهان اسلام ممتاز و متفاوت میساخت.
۱- جهد و سختکوشی
ایشان از زمانی که به عزم نوشتن قلم در دست گرفت، چنان کوشا و پر جد و جهد بود که توصیفش برای آدم مشکل جلوه میکند. در آخرین ماههای زندگی پربرکت خویش با وجود مریضیِ سخت، لحظهیی از نوشتن دست برنداشت، و خود ایشان باری در جلسهی شورای علما قصه کرد که من گاهی چنان در مطالعه و نوشتن غرق میشوم تا اینکه تقریباً از حال میروم و با صورت روی کتاب ها میافتم تا اینکه اعضای خانواده مرا از این حالت بیرون میکنند. خود بنده نیز در طی دوازده سال همکاری هر بار که در منزل خدمت ایشان میرسیدم، ایشان را یا در حال خواندن میدیدم یا نوشتن.
به همین دلیل ایشان جزء کثیرالتألیفترین دانشمندان جهان به حساب میآید. زمانی که بنده مقدمهی توضیح المسایل سیاسی ایشان را مینوشتم، لازم دیدم که مجموع آثار ایشان را بشمارم؛ یادم میآید که این تعداد در آن زمان به ۱۰۳ جلد رسید درحالیکه بعضی از کتب جدید ایشان – مثل معجم الاحادیث المعتبره- هنوز چاپ نشده بود. باید در نظر داشت که این آثار کثیر، کتابهای ساده و معمولی نیستند؛ بلکه غالباً کتابهای تخصصی و مهم در موضوعاتی چون فقه، کلام، رجال، حدیث و فلسفه میباشند.
سرعت کار ایشان نیز در این عرصه اعجاب انگیز بود. یادم هست که در خزان سال ۱۳۸۹ خورشیدی یک روز حجتالاسلام والمسلمین سید عباس مظفری مدیر مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) کتابی از یکی از دانشمندان یمنی اهل سنت به نام «فقه الآل» را به دست ایشان داد و گفت: این کتاب به نظر من مهم است شما بخوانید و نظرتان را بفرمایید. ایشان کتاب را گرفت و تورقی کرد و با شور و شعف گفت: «این کتاب برای بحث تقریب مذاهب و اثبات اصالت فقه شیعه خیلی مهم است ولی باید تلخیص شود و من حاضرم که هزینه چاپ آن را پرداخت کنم». به اعضای شورا صلا در داد که چه کسی حاضر است این کتاب را تلخیص و آمادهی چاپ کند؟ بعد از آن که کسی اعلام آمادگی نکرد خودش گفت: «با همهی گرفتاریهای تحقیقی دیگر، من شخصاً این کار را میکنم». اتفاقاً شب همان روز والدهی مکرمهیشان وفات نمود و میدانستم که ایشان چند کار علمی دیگر روی دست دارد، به اضافهی انبوهی از گرفتاریهای اجتماعی. با این اوصاف بعد از ده روز زنگ زد که کتاب آماده چاپ است با چاپخانه صحبت کن!
۲- نوآوری
ایشان همواره این موضوع را تأکید میفرمود که موضوعات فقه بسیار گسترده است و پا به پای زمان گستردهتر هم میشود. از این جهت رسالههای علمی فعلی کافی نیست. هم چنانکه در مقدمهی توضیح المسابل سیاسی، چاپ اول صفحه ۱۴ نوشته است: « اساساً نوشتن یک کتاب توضیح المسابل برای همهی احکام شرعی متدینین از اول طهارت تا آخر دیات به شکل سنتی آن کفایت نمیکند و در جهان متحول امروزی در چند موضوعی که فروع متعدد دارد، باید رسالههای اختصاصی نوشت».
با این دیدگاه بود که ایشان «توضیح المسایل جنگی»؛ « توضیح المسایل طبی»؛ « توضیح المسایل سیاسی»؛ «زن در شریعت اسلامی» و … را نوشت.
۳- شجاعت علمی
غالب علما و فقهای معاصر مهمترین هنرشان این است که اصول و قواعد پذیرفته شده را به خوبی بدانند و بر نظریات علمای سلف احاطه داشته باشند و سرانجام هم بر اساس نظریات علمای سلف و نظریات مشهور فتوا میدهند و یا کتاب مینویسند. این تبعیت از روش سلف به سنت سخت جانی تبدیل شده و هر گام خلاف آن میتواند مخاطرات فراوانی – در حد طرد از حوزات علمیه- در برداشته باشد و لذا علما و فقها غالباً سعی میکنند که فتاوی، نوشتهها، نظریات و گفتههایشان در چهارچوبهای پذیرفته شده و مشهور باشد؛ ورنه بلاهای عدیدهای را باید به جان بخرند. همین محافظهکاری شدید در حوزات علمیه و نزد فقها سبب گردیده که خیلی از سؤالهای جدید مؤمنین پاسخ قطعی و مناسب در فقه، کلام و حدیث نیابد.
آیت الله العظمی حضرت آیت الله(ره) اگر چه که به خیلی از آرزوها و اهدافش در این عرصه نرسید ولی برخی از اقدامها و نظریاتش بسیار شجاعانه و مخاطرهآمیز بود. مثل نوشته «مشرعهالبحار»، « مجمع الاحادیث المعتبره»، «بحوث فی علم الرجال»، «جنگ در تاریکی» و … که برخی از نظریاتشان در این کتابها نه تنها مورد مخالفت برخی از علمای شدیداً محافظهکار گردید، بلکه حتی به دست مخالفین سیاسیاش نیز حربه داد تا به ایشان از این طریق تهمت و اهانت روا دارند.
۴- جامعنگری
حضرت آیت الله(ره) به همان موضوعات و مطالعات مرسوم در حوزه و نزد فقهای سنتی محصور نماند، بلکه کوشید علوم متداول و دانش روز را نیز مطالعه کرده و در ارایهی نظریات خود گزارههای آنها را به صورت جدی مد نظر قرار دهد. او نه تنها رسانههای مختلف را میدید و میخواند، بلکه خود تلویزیون و دانشگاه پایهریزی کرد. او اخبار سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و علمی را میدید و میخواند و حتی نشریات مکتوب کشور را هم غالباً مطالعه میکرد. بسیاری از اوقات به من زنگ میزد و میپرسید که فلان مطلب فلان نشریه را دیدهای یا نه؟ اگر ندیدهای بخوان و در مورد آن چیزی در ماهنامهی «معرفت دینی» بنویس. زیاد رخ میداد که بریدههای مجله، روزنامه، هفته نامه و گاهنامهای را در جیب یا داخل کتاب ومجله گذاشته در جلسه شورای علما میآورد و به منشی شورا میگفت مطالب مهم و تازه آنها را بخواند.
یعنی اداره حوزه علمیه خاتمالنبیین(ص)، اشراف بر تلویزیون تمدن و حتی در اوایل بر دانشگاه خاتمالنبیین(ص) انجام حجم وسیعی از کارهای تحقیقی، فرهنگی و اجتماعی مانع نمیشد که او حتی روزنامههای کشور را بخواند و آخرین خبرهای جهان را از رسانههای مختلف بشنود و بخواند و این روش از او عالم جامعنگر و وسیع النظر ساخته بود.
ب- منش اخلاقی
آن چه را که در طی حدود ۱۲ سال کار مستقیم با آیت الله العظمی(ره) از منش و رفتار اخلاقی دیدم، مجموعهای از فضایل اخلاقی بود که به عنوان نمونه به چندتای آنها در اینجا اشاره میشود.
۱- زندگی زاهدانه
پول فراوان و حتی باورنکردنی در اختیار حضرت آیت الله(ره) بود. ایشان میلیونها دالر برای ساختن حوزه علمیه خاتمالنبیین(ص) و ملحقات، تلویزیون ارزشی تمدن و دانشگاه خاتمالنبیین(ص) مصرف کرد و همزمان مصارف ماهانهی شورای اخوت اسلامی، شورای علمای شیعه افغانستان و چندین مرکز علمی- دینی دیگر را پرداخت میکرد.
با وجود این همه پول و امکانات شخصی با خانواده زندگی بسیار زاهدانه داشت. یکی از نگهبانان مورد اعتماد دم درب منزل ایشان پنج سال قبل به من گفت: « غذای گران بها و تجملی در منزل آیت الله بامیه است و گاهی ماهها میگذرد که در منزل ایشان گوشت مصرف نمیشود».
دقیق یادم هست که زمستان ۱۳۹۶ رفتم نزد ایشان که پول چاپ ماهنامه «معرفت دینی» را بگیرم. اوج چله و هوا بسیار سرد بود، ایشان در اتاق درمیان انبوهی از کتاب نشسته بود، چپن و واسکت ضخیم پوشیده بود، به پاهایشان تا زانو پاپیچ نخی بسته بود. بخاری کوچک برقی دو رشتهای جلو رویش گذاشته بود، یکی از رشتهها روشن و دیگری خاموش بود. دیدم اتاق خیلی سرد است، سعی کردم که رشته دوم را هم روشن کنم (چون فکر میکردم که حتماً مشکل کوچکی دارد که ایشان نتوانسته آن را روشن کند)، با تعجب نگاه کرد گفت چه کار میکنی؟، گفتم میخواهم رشته دوم بخاریتان را روشن کنم که از شدت سرما مریض نشوید. گفت: « نکن سیدجان، ما را در بدر میکنی. من خودم میتوانم روشن کنم ولی نمیخواهم که زیاد مصرف شود». این در حالی بود که ما در اتاق خود بخاری بزرگ ذغالی ترکی داشتیم و شب و روز تقریباً تمام وقت روشن بود و به زحمت گرم میآمدیم. آنجا چند دقیقهای که در خدمت ایشان بودم حسابی سردم شده بود.
این نوع برخورد ایشان آدم را به یاد سخن معروف امام علی(ع) میاندازد که فرمود: « فکر نکنید من قادر به بهره بردن از لذتهای دنیا نیستم، به خدا سوگند اگر میخواستم میتوانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافتههای ابریشم برای خود بهترین غذا و لباس تهیه کنم؛ اما هیهات که هوای نفس بر من چیره شود.»در کل زندگیشان چنان زاهدانه بود که فقط میتوان آن را در زندگینامههای مراجع سلف و معصومین(ع) در کتب تاریخ و سیره خواند.
۲- عزت نفس
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که فرمود :«مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود. مؤمن از کوه محکمتر و پرصلابتتر است. چرا که کوه را میتوان با کلنگ سوراخ کرد، اما هرگز چیزی از دین مؤمن کنده نمیشود.»
حضرت آیت الله(ره) به عقیدهی بنده یکی از مصادیق بارز مؤمن عزیز بود. ایشان چنان عزت نفس، مناعت طبع و سلامت نفسانی داشت که هرگز در برابر ثروت، قدرت و شهرت وسوسه نمیشد. به عنوان مثال ایشان بارها به مناسبتهایی در شورای علما گفت که من در این سالهای پسین دوازده بار در ارگ دعوت شدم، اما نرفتم. این بعد از آن بود که سالهای اول دوره تحول با رییس جمهور پیشین، آقای حامد کرزی رفتار دوستانه و متواضعانه داشت؛ اما پس از تصویب قانون احوال شخصیه شیعه، مطالبات دینی- فرهنگی مهم دیگر، مثل اجرای کامل مفاد این قانون، تأسیس کرسی فقه شیعه در دانشگاههای کشور، تصحیح مضامین در «ثقافت اسلامی» و …. بارها از سوی شورای علما برای هر دو رییس جمهور پیشنهاد شد. ایشان در این رابطه ملاقاتهایی با رؤسای جمهور داشت که در یکی از این ملاقاتها خودم با ایشان بودم و دیدم که با چه جدیت و دلسوزی این خواستها را مطرح و مطالبه میکرد. ولی پس از اینکه این خواستها به صورت کامل برآورده نشد، دیگر رفتن در ارگ را شخصاً برای خود تحریم کرد و میگفت «وقتی که خواست و مطالبات دینی- فرهنگی ما برآورده نشود، چرا وقت خود را با رفتن در ارگ و شرکت در جلسات آنها ضایع کنیم.»
۳- سعهی صدر
حضرت آیت الله(ره) روح حساس و قلب رئوف ولی سینهای فراخ و وسیع داشت. او انسان با عاطفه، حساس و مهربان بود، اما در برابر جسارت و اهانت به خودش بسیار بردبار و پرتحمل بود. وی که در برابر وضعیت انسان ها و جامعه و نیز عقاید و ارزشهای دینی بسیار حساس میشد، در برابر عنادورزی و اهانت به خودش مثل کوه استوار و صبور بود. این رفتار آدم را به یاد آن سخن گهربار مولا علی(ع) میاندازد که میفرماید:« هرگاه اسلام و مسلمین در مخاطره نیافتد برای شخص من هر جفایی قابل تحمل و حتی گوارا است».
حضرت آیت الله(ره) از آن دسته آدمها بود که مجرای اشک ندارند و معمولاً گریه کردن برای این تیپ آدمها مشکل است و گریه اینها غالباً به بغض فشارآور ناترکیدنی تبدیل میشود؛ اما با آن هم من چندین بار شاهد گریه ایشان بودم. دو بار زمانی که خودش از فضایل و مصائب امام علی(ع) صحبت میکرد. او به این امام عادلان خیلی عشق میورزید. زمانیکه از علم، عدالت، زهد و سایر فضایل او حرف میزد اصولاً سبک سخنش دگرگون میشد و کلامش جانگدازتر میگردید و خودش به سختی میگریست.
یادم هست که یک بار در رمضان سال ۱۳۸۸ در سخنرانی که به مناسبت شهادت مولا علی(ع) داشت، بسیار عمیق و زیبا درباره فضایل آن بزرگوار(ع) صحبت کرد تا رسید به این شعر معروف علامه اقبال لاهوری «مسلم اول شه مردان علی، عشق را سرمایه ایمان علی»، آن قدر به هِقهِق افتاد که گریه امانش نداد تا بیشتر از دو بیت این شعر را بخواند. من تصمیم گرفتم که این سخنرانی زیبا را در مجله چاپ کنم و مانده بودم که عنوانش را چه بگذارم؟. یک روز که طبق معمول ساعت چهار و نیم بعد ازظهر در صحن مدرسه قدم میزد، گفتم به نظر خود شما عنوان این سخنرانیتان را چه بگذارم که مناسب باشد؟ گفت: «بگذار پیشوای عالم عادل». وقتی این جمله را گفت دیدم به وضوح گلویش را بغض گرفته و اشک در چشمانش حلقه زده است.
در رمضان سال ۱۳۹۲ اتفاق مشابه افتاد. آن بار وقتی شعر شاعر خوش ذوق و نکته سنج محمد علی شریفی را میخواند:
«برق شمشیر درخشید و از آن
خرمن دانش و تقوا همه سوخت
نغمه «فزت و رب الکعبه»
آتشی در دل محراب افروخت
از سر شوق سر خویش را
او بسابید به خاک در دوست
دست شکرانه بمالید بر روی
کانچه از دوست رسد جمله نکوست»
باز همان اتفاق افتاد…
خوشبختانه این سخنرانی زیبا و عمیق را دستیار و همکار فرهنگی ایشان، آقای محمدرضا قیام از نوار پیاده کرده و با برخی اضافات که خود فقید سعید انجام داده به نام «انسان کامل یا شاه مردان» آماده و بخش تحقیقات مدرسه امالمؤمنین خدیجهالکبری(س) آن را در همان سال چاپ و منتشر کرده است.
فقط همان یک بیت اول را توانست بخواند و دیگر گریه امانش نداد. در همان سخنرانی پس از قرائت این یک بیت شعر گفت: « علی(ع) تنها یک فرد نبود، دنیای انسانیت بود. جهان دانش و معرفت و شجاعت و تقوا و مردانگی و عرفان بود.»
۴- سختگیری در مصرف بیتالمال
با آن پولهای هنگفتی که در اختیار ایشان بود، به اندازهای در مصرف آنها سختگیری، دقت و احتیاط میکرد که واقعاً عجیب بود. گاهی در صحن حوزه علمیه خاتمالنبیین(ص) قدم میزد، ضمن توجه به گل و گیاه و درخت و سبزی و نیز نظافت محیط و سالم بودن وسایل و تجهیزات مدرسه، به این موضوع دقت میکرد که مبادا گروپ برقی بیجهت روشن باشد و یا قطرات آب از نل و شیردانها چکه کند. اگر چنین چیزی بود فوراً خودش برای رفع آن اقدام میکرد و یا مسوول مربوطه را میطلبید و میگفت اقدام کنند.
هرگاه میخواست مطلب کوچک را یادداشت کند سعی میکرد کاغذی پیدا کند که یک طرف آن استفاده شده باشد. یک بار که در دفتر کمیسیون فرهنگی آمد متوجه شد که کاغذی یک طرفش استفاده شده، بعد داخل سطل کاغذهای مصرف شده انداخته شده است. ایشان به من و همکارانم تذکر دادند که این کار اسراف محسوب میشود.
۵- خیرخواهی
آن فقید سعید به ترقی و کمال مسلمانان به طور عجیبی حریص بود. اصلاح امور و مسایل مسلمین برایش اهمیت داشت. همت اصلیش مصروف تلاش برای اصلاح اوضاع فرهنگی مسلمانان بود که زیربنای اصلاح سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است و معتقد بود که علما و طلاب باید نقش عمده در این موضوع ایفاء کنند، ورنه به وظیفهی دینی خود عمل نکردهاند. از این رو تلاشهای جدی به خرج داد و طلبهها را همواره به رعایت نظم، مطالعهی فراوان، آشنا شدن به مقتضیات زمان و یاد گرفتن فنون آن توصیه میکرد و کتابی هم در این عرصه به نام «نظم مفید» نوشت. ایشان معتقد و معترض بود که بعضی از مدعیان فقاهت و مرجعیت بسیار محدود و محصور مانده و نتوانسته نقش مطلوب را در اصلاح جوامع مسلمان بازی کنند. همچنین جوانان دانشجو را نیز بسیار دلسوزانه توصیه میکرد به مطالعه و احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت مسلمانان، چه به صورت جمعی و چه به صورت فردی.
۵- خوش محضری
حضرت آیت الله(ره) خوش ذوق، خوش سلیقه و خوش اخلاق بود. انسان از هم صحبتی با او واقعاً لذت میبرد. همیشه متبسم بود. جدیترین و طولانیترین جلسات را تا آخر شاد نگه میداشت. در هر زمینه حرف برای گفتن داشت. اهل شوخی و مزاحهای لطیف بود. جوکها و طنزهای فراوان بلد بود. ذهن وقاد و دقت نظر عجیبی داشت و هیچ وقت کسی را تکذیب و یا شرمنده نمیکرد. با هوش سرشاری که داشت هر کس صحبت را آغاز میکرد، تقریباً تا آخر میخواند که چه میخواهد بگوید؛ پس یا حرفش را قبول میکرد یا قناعتش را فراهم میساخت.
رحمت الله تعالی علیه
عاش سعیداً و مات سعیداً